|
یادی از گذشته، قلقلک برای حالا؟!
چند شب پیش پس از انجام کارهایم سری به وبلاگ ام زدم. به چند و چندین سال پیش بازگشتم. خاطراتی برایم زنده شد. برخی را به تمامی فراموش نموده بودم. کلمات و اسامی، رویدادها و موضوعات مختلف از برابر چشمانم رژه رفتند و در ذهنم طوفانی از رفت و بازگشت و شلوغی به پا نمودند! برای خالی شدن اش چندین بار سرم را به هر طرف تکان دادم تا بتوانم ادامه نوشته ها را بخوانم. راستش دلم یاد آن روزها نمود. وقتی به کامنت ها و پیام های خوانده شده و نشده نگاهی انداختم، یاد دوستان مرا به وجد آورد و سرخوش شدم. یاد همگی شان به خیر. چه آنان که سایه ی مهرشان هنوز بر سرم گسترده و لطف شان شامل حالم است و چه آنان که به راه دور رفته اند و چه آنان که به سفر آخرت رفتند. دلم برای آن روزها تنگ شد. ولی زمان است و در گذر و «نو» شدن ها گاهی «کهنه» شده ها را به فراموشی می سپارد و جایگزین می شود. وقتی نو به بازار آمد، کهنه را دل آزار می کند. گرچه آن کهنه ها روزی و روزگاری زندگی ام بودند و اکنون هم خاطراتی دلنشین. اما وقتی به این موضوع فکر کردم که: در این جا می نوشتم و خواننده ای داشت و مهم تر از هم تمرینی مدام بود در نوشتن و به روز بودن، برای نوشتن دوباره قلقلکی بر تمام وجودم نشست! مزه ای خوش، یادی شیرین و هوسی جانانه به جانم افتاد. گفتم خودم و این وبلاگی که هنوز باز می شود را به فاتحه ای، از این خوشی محروم نکنم. تا چه شود؟!برچسبها: دفترخانه, علی _ امینی, وبلاگ _ نویسی |+| نوشته شده توسط علی امینی در شنبه بیستم اردیبهشت ۱۴۰۴ و ساعت 22:29 |
