|
به عمــو جلالــی گــرامی
گذری به وبلاگ اساتید و سروران و دوستان نمودم از جمله استاد بزرگوار عمو جلالی عزیز و دوست داشتنی . دیدم خبر و بحث جدیدی از مسائل دفتری و ثبتی و حقوقی و حتی وصف چایی و نبات و آبگوشت و حتی کشک و پشم و غیر ذلک نیست . حدسک اولیه من آن است که عموی پرکار و ابوالمشاغل ما هنوز دستش بند استعلام الکترونیک است حتما . بعد چند بیتی طنزآلود دیدم در وصف چایی و سیگار از شاعر و هنرمند معاصر آقای بهرام سالکی و گره خورد به یاد عموی بزرگوار در خاطر و دل . به فال نیکش گرفتم و ابیات را تقدیم به عمو می کنم . التبه از کیسه شاعر !
آب حیات عارف ار مست باده و یار است مستی ما به چای و سیگار است حق کند حفظ این دو از آفات حق اینان ، به بنده بسیار است دود این یک ، مُفرّح دل و جان طعم آن یک ، شفای بیمار است بی چنین دود ،کار شُش مغشوش بی چنان طعم ، حال تن زار است هر که آید به دیدنم ، بی چای گو میاید ، اگر چه دلدار است ما و چایی و خضر و آب حیات هر که بر دلبری گرفتار است برچسبها: عمو جلالی, شعر طنز, بهرام سالکی |+| نوشته شده توسط علی امینی در پنجشنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۱ و ساعت 13:3 |
