از مقامات تبتل تا فنا / پله پله تا ملاقات خدا

تفاوتی نمی‌کرد تو را می‌شناسد یا نه . وقتی به او سلام می‌کردی در هر حالتی بود تمام قد برپا می‌ایستاد و جواب سلام می گفت و در آغوش‌ات می کشید . چهره مردانه و نمکین‌اش به خنده می‌شکفت و اگر هم خودت را معرفی نمی‌کردی نمی پرسید ولی مراتب احترام و تواضع به کمال ادا می‌نمود و آرامشی را که در وجودش بود به روان‌ات می ریخت . درخت هرچه پربارتر سرخیمده‌تر و رود هرچه ژرف‌تر آرامتر!

هم‌نشینی با او لذت بخش بود . سخن که آغاز می نمود دانش و تجربه بود که از کلام‌اش جاری می‌شد . احترام در بیان و قاطعیت در منطق تو را به فروتنی وا می‌داشت . مپندار که ناگزیر به سکوت هستی که در مباحثه حقوقی تا شرط‌بندی هم پیش می‌رفت و چون جوانی پرانرژی شور به آموختن را آشکار می ساخت و بدنبال ادله‌ات می‌گشت و دلایل خویش آشکار می ساخت . تا مجاب شوی و در همان حال در اوج تواضع بود . درخت تو گر بار دانش بگیرد ...

به مدد حافظۀ قوی و قدرت استنباط به تمامی امور اصلی و فرعی دفتر اشراف داشت . نه فقط آموخته بود ، که تجربه کرده بود . نه فقط علم دفتر داشت که در دفاع قضائی در این باره نیز خبره بود . بارها خود و دوستان از تجربۀ بی مثال او بهره برده بودیم . هنر از کار برآید به سخندانی نیست .

می گفت : کار را از «کارمندی» آغاز نموده و در تمام قسمت‌های دفترخانه کار کرده و تجربه اندوخته تا به منصب دفتریاری نائل آمده و در آن‌جا نیز به کمال رسیده و «سردفتردفترخانۀ اسنادرسمی» شده . در شغل خویش از خاک به افلاک رسیده .

با آن همه تجربه ، خویش را زندانی مکان و زمان ننموده و اعتلای صنف را به اتکاء اخلاق و قانون در بیرون از زمان کار و مکان دفتر جستجو نموده . از دانشنامه سردفتران آغاز و به جامعه مجازی وبلاگ نویسان ورود کرد و منتخب جامعه سردفتران و دفتریاران آذربایجان غربی بود و سپس با بالاترین رأی به کانون استان ورود پیدا کرد . از مؤسسین و اعضای برجستۀ شورایعالی جامعه مجازی بود. همه این راه را رفت تا در همه جا از جامعه شغلی خود بگوید و با قانون و دلیل و اخلاق خواست‌های دفاتر اسناد رسمی را بگوید و برآن پای بفشارد . آخرین ملاقات در همایش مشهد بود . آن‌چنان در کلام صداقت داشت که سخن‌اش لاجرم بردل می نشست و مخاطب را مجاب می کرد و در همه حال اندیشه را در راه هدف به کار می برد ... آری چنین کنند بزرگان .

اوسردفتری فاضل ، اندیشمند ، قانون‌دان ، متدین و اخلاق مدار بود و در راهی که رفت روح و جان را به دانش و معرفت صیقل داد و آن‌گاه ....

ذی‌حجه 94 قصد حج بیت‌الله حرام نمود تا در این منزلگاه نیز داشته وانباشتۀ خویش بیازماید و بقیۀ ماجرا را گفتنی نیست که همه می‌دانند ...

بگذار تصور کنم ... رنگ و ریائی که نداشت پس دلق و رنگ را به سوئی نهاد و احرام سپید به تن کرد . آن‌که عمری را با علم و اخلاق گذرانیده پس عارف به مکان و زمان و حرمت ایام بوده است . حتما با خدای خویش رازی داشته و چون همۀ انسان‌ها نیازی . رازش ندانم ولی نیازش را از سابقۀ گذار زندگی‌اش می توان حدس زد . اعمال خویش به جای آورده به طواف رفته . نماز گزارده . دل دریایی‌اش را به صحرای عرفات و مشعر سپرده و آن‌گاه به منی .... آری به منی رفته . رفته تا هم مناسک به جای آورد و هم شیطان نفس را بکشد . اگر او از این سفر برمی گشت ..... به کجا رسیده بود ؟ او راه خویش را در دنیای خویش به استواری سپرد و به پلۀ آخر رسید . عمری به صداقت و ملاقاتی با صداقت ...

بیش از دوماه چراغ امید را در خانه دل نکُشتیم و با آرزوی بازگشت‌اش به انتظار نشستیم . هر روز خبر گرفتیم و هر لحظه را با دلشوره سپردیم اما امید را از خانه دل بیرون نکردیم .. تا این که آن خبری که منتظر نبودیم رسید و امید را در دل ما کشت . حاج عبدالله خادمی سردفتر دفترخانه شماره 1 مهاباد و استاد اخلاق و دانش نیز جان به جان آفرین تسلیم کرده و به ملاقاتی خانه‌نشین منزلگاه حضرت دوست شده تا از حقوق به حضرت حق جل‌وعلی برسد . روحش شاد و رحمت و رضوان الهی بر او فزون باد .

این ضایعه دردناک را خدمت خانوادۀ محترم و مصیبت‌دیده‌اش ، همکاران محترم آذربایجان‌غربی ، جامعه مجازی و شورایعالی جامعه مجازی ، تمامی همکاران و دوستان وی تسلیت عرض نموده و برای همه صبر جزیل را بر این فقدان مسئلت می نمایم .


برچسب‌ها: عبدالله خادمی, شورایعالی جامعه مجازی
|+| نوشته شده توسط علی امینی در دوشنبه نهم آذر ۱۳۹۴ و ساعت 23:20